English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8158 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
sending U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
to put a way childish U روانه کردن
dismiss U روانه کردن
to send away U روانه کردن
lay U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
lays U روانه کردن
dismisses U روانه کردن
send away U روانه کردن
send U روانه کردن
sends U روانه کردن
hale U روانه کردن
orientation U روانه کردن
pack off U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
to give the sack U روانه کردن
launch U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
launched U روانه کردن مامور کردن
dispatches U روانه کردن فرستادن
laying U روانه کردن توپ
despatched U روانه کردن فرستادن
dispatched U روانه کردن فرستادن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
despatching U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
direct laying U روانه کردن مستقیم
orientation U روانه کردن دستگاهها
reciprocal U روانه کردن متقابله
to send one to the right about کسی را روانه کردن
despatches U روانه کردن فرستادن
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
orient U روانه کردن تطبیق دادن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
depart U روانه شدن حرکت کردن
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
departs U روانه شدن حرکت کردن
departing U روانه شدن حرکت کردن
orients U روانه کردن تطبیق دادن
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
directed U اداره کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
directs U اداره کردن هدایت کردن
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
presided U اداره کردن هدایت کردن
presides U اداره کردن هدایت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
preside U اداره کردن هدایت کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
presiding U اداره کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
conduct U هدایت کردن
con U هدایت کردن
conned U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
guide U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
directs U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
conducted U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
conveys U هدایت کردن
navigating U هدایت کردن
direct U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
steering U هدایت کردن
rede U هدایت کردن
directing U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
conducts U هدایت کردن
navigate U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
convect U هدایت کردن
fire direction U هدایت کردن اتش
conduct U هدایت کردن بردن
direction U مسیر هدایت کردن
conducts U هدایت کردن بردن
conducted U هدایت کردن بردن
conducting U هدایت کردن بردن
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
leads U هدایت کردن بست اتصال
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
turn off guidance U هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
insulate U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates U مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
stream U روانه
streamed U روانه
streams U روانه
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
reshaping U روانه کاری
goes U روانه ساختن
fling U روانه ساختن
information flow U روانه خبر
stream routing U روند روانه
to get one's mittimus U روانه شدن
to get the mitten U روانه شدن
flings U روانه ساختن
flinging U روانه ساختن
go U روانه ساختن
launghing U روانه سازی پرتاب
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com